پخش مجدد سریال حضرت یوسف از شبکه آی فیلم بهانه ای شد تا مطالبی کوتاه را در مورد این سریال وداستان یوسف پیامبر (علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام) بنویسم .
آنچه که در همه آثار فرج الله سلحشور کارگردان نامی و ارزشی کشورمان به چشم می خورد معنویت و صفاست. لیکن در سریال حضرت یوسف این پدیده خجسته همراه با نواقص و کاستی هایی به چشم می آید که ذکر آن خالی از فایده نیست.
اگر چه در این سریال سعی شده است معنویت حضرت یوسف و فرّ و شکوه پیامبران الهی به نمایش درآید و الحق کارگردان در این قضیه موفق بوده است اما کاستی هایی هم جلوه نمایی می کند. شاید اولین مطلب همان ازدواج حضرت یعقوب با دو خواهر به صورت همزمان باشد. اگر چه ممکن است آقای سلحشور برای این مطلب دلیلی هم در تحقیقاتشان یافته باشند اما آنچه که مسلم است احکام اسلام حداقل از زمان حضرت ابراهیم که بنیانگذار اولیه اسلام است واحد است و از جمله موضوع ازدواج و احکام آن است. و اگر هم در زمان پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدیده ازدواج همزمان با دو خواهر ممنوع شده ولی ازدواجهای قبل از آن محکوم به صحت شده است این صحت بدان خاطر بوده است که بنیان خانواده حفظ شود و نمی توان دلیلی بر تشریع اولیه آن قبل از اسلام یافت.
موضوع دوم که در این سریال به چشم می آید سادگی صحنه های این سریال است. گویا شهر تپس که در زمان خود یکی از بزرگترین و متمدن ترین شهرهای جهان در زمان خویش بوده است شهری خلوت بوده و جز معدود افرادی در آن فعالیت نمیکرده اند حال اینکه نمی توان شهری با آن عظمت را اینگونه فرض کرد و بجا بود که آقای سلحشور این نقیصه را از طریق کثرت سیاهی لشگر برطرف کرده تا بزرگی آن سامانکه قرار است یکی از ذخیره های الهی در آن وعده الهی را محقق کند شکوه بیشتری داشته باشد. این اشکال را در زندان هم می توان یافت. در فیلم به نظر می آید که آخرین زندانی تپس حضرت یوسف است و سالیان سال نیز پس از او فرد دیگری روانه زندان نشده است مگر همان سفره دار و شراب دار آمن هوتپ. که البته این موضوع به توجه به بزرگی شهر تپس بعید به نظر می آید. خلوتی زندان نیز از هیجان فیلم میکاهد و همانگونه که گفتیم این نقیصه را براحتی میشد با کثرت بازیگرها مرتفع ساخت. همانگونه که به نظر می رسد کثرت زندانیان موحد پس از آزادی زمینه ساز بروز یک انقلاب فکری در جامعه نیز باشد. از طرفی در زندان نیز همانند جامعه افراد دارای طبایع و سلایق گوناگون هستند و چه خوب بود در فیلم نمونه ای از مخالفت چند تن از زندانیان با عقاید یوسف و نحوه سلوک وی با آنها نیز به نمایش در می آمد.
از اینها که بگذریم برخی مسائل عقیدتی به میان می آید که حداقل با مبانی تشیع سازگار نیست. از آن جمله می توان به موضوع تمدید زندان حضرت یوسف توسط خداوند اشاره کرد که در فیلم علت آن توسل حضرت یوسف به شرابدار آمن هوتپ جلوه داده شده است. اما اگر به مبانی عصمت مراجعه کنیم خواهیم یافت که مقام اضطرار از ضروریات عصمت است. منظور ما از مقام اضطرار حالتی است که فرد مضطر اختیاری و آگاهانه خود را در همه حال نیازمند خداوند می بیند و لحظه ای از توجه به فقر ذاتی خویش بلکه فقر ذاتی همه مخلوقات و غنای مطلق خداوند غافل نیست. حال با این وصف نمی توان قبول کرد که یکی از پیامبران بزرگ الهی که داستانش به تفصیل در قرآن آمده فاقد مقام اضطرار باشد. البته قضیه سهو انبیا (بجز سهو پیامبر اسلام که شیعه معتقد است پیامبر اسلام لحظه ای دچار سهو نشده است) را نمی توان با فقدان مقام اضطرار مقایسه کرد. در سهو انبیا اگر چه نبی ترک اولی می کند اما غنای مطلق خداوند و عظمت او را لحظه ای از یاد نمی برد و امیدش به مخلوق منعطف نمی شود. در سهو آدم اگر چه آدم از شجره ممنوعه خورد اما شیطان چون خود را از ناصحین یاد کرد و آدم آن را در عرض توجه به خدا نمی دید مرتکب خطیئه شد. در سهو نوح اتفاقا مقام توحید موج می زند زیرا نوح از خداوند نجات پسرش را میخواهد و می داند که کسی غیر از خداوند نمی تواند پسرش را نجات دهد و فقط خطیئه نوح مربوط به مصداق اهل ایمان و اهل نجات است. در سهو داوود خطیئه اش مربوط به تعجیل در قضاوت است و ... وبالاخره اینکه در هیچ یک از سهو های انبیا نمی توان اثری از توجه به غیر خدا یافت. و البته با این وصف درخواست یوسف از شرابدار برای اینکه او را نزد آمن هوتپ یاد آورد منافاتی با توجه به خداوند ندارد از اینرو نمی توان ماندن یوسف در زندان را ناشی از توجهش به غیر خدا دانست. حال برای روشن تر شدن مطلب نگاهی به آیه قرآن نیز می اندازیم و از قرآن برای رفع ابهام یاری می جوییم. در آیه 42 سوره یوسف آمده است: " وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ" ترجمه: " و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان مىکرد خلاص مىشود گفت مرا نزد آقاى خود به یاد آور و[لى] شیطان یادآورى به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالى در زندان ماند" برخی گمان کرده اند که مراد از ضمیر در "انساه" و "ربه" حضرت یوسف است. در حالیکه مطابق نص صریح قرآن شیطان را بر مخلَصین راه نفوذی نیست و بدیهی است که پیامبران طلایه داران قافله مخلَصان هستند و البته مراد از رب در این آیه همان ارباب و سرور است و به فرمانروای مصر اشاره دارد کما اینکه در آیه پیشین نیز آمده است "فیسقی ربه خمرا" که مراد از رب همان فرمانروا می باشد و فرد نجات یافته برای فرمانروا شراب تهیه میکند. بنابراین به طور قطع و یقین حضرت یوسف حتی برای لحظه ای از یاد نبرده است که فقط خدا می تواند او را نجات دهد و سفارشش برای بردن نامش نزد فرمانروا نوعی تظلم و دادخواهی است تا بدینوسیله حقانیتش را بتواند اثبات کند همانگونه که پس از تعبیر خواب و دستور فرمانروا مبنی بر آزادی یوسف وی از خروج از زندان مادامی که حقانیتش اثبات نشد امتناع ورزید.
و مطلب مهم دیگر در سریال حضرت یوسف نوع پوشش زنان می باشد که آرایش زنان و باز بودن زیر گلوی زنان با توجه به اینکه این بازیگران مسلمان هستند نگاه کردن به قسمتهای از فیلم را برای متدینین در معرض شبهه قرار می دهد.
در نهایت بجاست از زحمات کارگردان ارزشی کشورمان آقای سلحشور تشکر نموده و موفقیتش را از خداوند مسئلت نماییم.